جدول جو
جدول جو

معنی بیعت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بیعت کردن
پیمان کردن دست دادن عهد کردن با پیمان دوستی بستن با
تصویری از بیعت کردن
تصویر بیعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بیعت کردن
عهد بستن، بیعت بستن
تصویری از بیعت کردن
تصویر بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طبیعت کردن
تصویر طبیعت کردن
خندیدن طفل شیر خواره (مستعمل در هند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعیت کردن
تصویر تبعیت کردن
پیروی کردن، فرمان بردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیان کردن
تصویر بیان کردن
برشمردن، بازگو کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیست کردن
تصویر نیست کردن
اتلاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بعید کردن
تصویر بعید کردن
روانه کردن، پنهان شدن روانه کردن، خود را غایب کردن پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
انعقاد قراردادی با شرکت بیمه درباره حوادث احتمالی و خطرهایی که ممکن است بشی متعلق بشخص وارد آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاض کردن
تصویر بیاض کردن
پاکنویس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایکت کردن
تصویر بایکت کردن
تحریم کردن ارتباط با کسی، یا از تاجر جنس نخریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برات کردن
تصویر برات کردن
حواله کردن براتی بشخصی یا بنگاهی و یا بانکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعت کردن
تصویر رجعت کردن
مراجعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیست کردن
تصویر زیست کردن
زنده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرت کردن
تصویر حیرت کردن
گرازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشت کردن
تصویر پیشت کردن
گفتن پیشت راندن گربه: یکی گربه را از آشپزخانه پیشت میکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنعت کردن
تصویر شنعت کردن
سرزنش کردن طعنه زدن سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیبت کردن
تصویر غیبت کردن
بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینی کردن
تصویر بینی کردن
کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مثال هرکسی کاو از حسد بینی کند / خویش را بی گوش و بی بینی، کند (مولوی - ۵۲)، بینی زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صنعت کردن
تصویر صنعت کردن
ترفند زدن، بازی دادن حیله کردن چاره کردن، بازی کردن ملعبه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
انداییدن ناپدید گشتن زشت یاد کردن پرتادن ناپدید شدن غایب گشتن مقابل حاضر شدن، بد گفتن پشت سر کسی بدگویی کردن از کسی در غیاب وی
فرهنگ لغت هوشیار
گفت و گو کردن شبانه گفتگو کردن و تصمیم گرفتن بهنگام شب: چون مقصد و مقصود قوم بر آن موجب که مبیت کرده بودند میسر نشد بجرجان رفتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنعت کردن
تصویر صنعت کردن
((~. کَ دَ))
ظاهرسازی کردن، حیله کردن، بازی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
Insure
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیان کردن
تصویر بیان کردن
Express, State, Articulate, Enunciate, Verbalize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ریست کردن
تصویر ریست کردن
Reset
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غیبت کردن
تصویر غیبت کردن
Gossip
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
Itemize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
артикулировать , произносить , выражать , заявлять , вербализовать
دیکشنری فارسی به روسی
застраховывать
دیکشنری فارسی به روسی
artikulieren, aussprechen, ausdrücken, erklären, verbalisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی