- بیعت کردن
- پیمان کردن دست دادن عهد کردن با پیمان دوستی بستن با
معنی بیعت کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- بیعت کردن
- عهد بستن، بیعت بستن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خندیدن طفل شیر خواره (مستعمل در هند)
پیروی کردن، فرمان بردن
برشمردن، بازگو کردن
روانه کردن، پنهان شدن روانه کردن، خود را غایب کردن پنهان شدن
انعقاد قراردادی با شرکت بیمه درباره حوادث احتمالی و خطرهایی که ممکن است بشی متعلق بشخص وارد آید
پاکنویس کردن
تحریم کردن ارتباط با کسی، یا از تاجر جنس نخریدن
حواله کردن براتی بشخصی یا بنگاهی و یا بانکی
مراجعت کردن
زنده بودن
گرازیدن
گفتن پیشت راندن گربه: یکی گربه را از آشپزخانه پیشت میکرد
سرزنش کردن طعنه زدن سرزنش کردن
بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد
کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مثال هرکسی کاو از حسد بینی کند / خویش را بی گوش و بی بینی، کند (مولوی - ۵۲) ، بینی زدن
ترفند زدن، بازی دادن حیله کردن چاره کردن، بازی کردن ملعبه ساختن
انداییدن ناپدید گشتن زشت یاد کردن پرتادن ناپدید شدن غایب گشتن مقابل حاضر شدن، بد گفتن پشت سر کسی بدگویی کردن از کسی در غیاب وی
گفت و گو کردن شبانه گفتگو کردن و تصمیم گرفتن بهنگام شب: چون مقصد و مقصود قوم بر آن موجب که مبیت کرده بودند میسر نشد بجرجان رفتند
Express, State, Articulate, Enunciate, Verbalize
Itemize
enumerar
артикулировать , произносить , выражать , заявлять , вербализовать
застраховывать
сбросить
сплетничать
artikulieren, aussprechen, ausdrücken, erklären, verbalisieren
versichern
zurücksetzen